وقتی ورزشکاران ، دلاوران شدند !!! : به مناسبت 8 آذر ، تساوی تیم فوتبال ایران با استرالیا و صعود ایران به جام جهانی


من هیچ وقت فوتبالی نبودم
و هیچ وقت هم نفهمیدم که مردم از دیدن اینکه یه توپ زیر پای 22 نفر قل بخوره چه لذتی می برند
ولی حتی برای من هم روز 8 آذر روزیه که هیچ وقت نمی تونم فراموشش کنم
.
.
.
سال 76 ، روز 7 آذر ، جمعه و مصادف با جشن مبعث حضرت محمد (ص) بود
همه فامیل خونه مادر بزرگم بودیم و پسر دایی هام در مورد بازی فردا صحبت می کردند
می گفتند که باید بازی 2 - 2 بشه تا ما بتونیم به جام جهانی بریم ( حالا هم که به این سن رسیدم نفهمیدم که چرا ما با بردن استرالیا نمی تونستیم بریم جام جهانی و حتماً باید مساوی می کردیم ! اونم نه هر مساوی بلکه باید حتماً 2 - 2 می شدیم )
فردا تو مدرسه هم همین صحبت بود
من که تا اون موقع هیچ کدوم از بازی های تیم ملی رو نگاه نکرده بودم ، به حرف های بچه ها حتی توجه هم نمی کردم ، چون اصلاً فوتبال دیدن برام اهمیتی نداشت
اصلاً ‌این همه جلز و ولز بچه ها رو درک نمی کردم
اون موقع من اول راهنمایی بودم و در نتیجه همگی جز کوچیک های مدرسه بودیم
شایعه هایی پیچیده بود که سوم ها می خوان قبل شروع بازی مدرسه رو تعطیل کنن
چون کلاس های ما 3 روز اول هفته 4 زنگه بود و تا ساعت 14 طول می کشید و بازی هم ساعت 13 یا 13:30 قرار بود شروع بشه ( تو نوشته هام دقیقاً یاداشت نکردم که کی بازی شروع می شد )
خلاصه موقع شروع بازی همه رو تو سالن مدرسه جمع کردند تا بازی رو تماشا کنن
من تا ساعت 14 نشستم و بعدش پا شدم رفتم پیش ناظم و مدیر که پیش معلم ها نشسته بودند و گفتم وقت مدرسه تموم شده و من می خوام برم خونه ! با چنان نگاه متعجبی منو نگاه کردند که هنوز هم نگاهشون رو فراموش نکردم
هیچ کس از جاش تکون نمی خورد ! انگار مسحور تلویزیون شده بودند !
عجیب اینجا بود که تو خیابون هم هیچ اثری از آدمیزاد نبود
وقتی خونه رسیدم مادرم هم خونه بودند ، و وقتی پرسیدم که چرا زود اومدند ، گفتند که مدیرشون به خاطر بازی فوتبال مدرسه رو زود تعطیل کرده بودند
واقعاً تو اون سن برام عجیب بود که چرا مدرسه ها ( که در اون دوران در نظر من منظم ترین و دقیق ترین و سختگیرترین جاهای دنیا بودند ) این جوری بی خیال درس مشق شدند !
مادر عزیزم هیچ واکنشی جهت رساندن ناهار به شکم این حقیر از خودشان نشان ندادند پس منم با ایشون همراه شدم تا ببینم این بازی مسخره ( !!! ) کی تموم میشه تا بتونیم ناهار بخوریم !
.
.
.
درسته که من فوتبال نگاه نمی کردم ، ولی تو کوچه با بچه ها بازی می کردم
برای همین می تونستم فشاری رو که روی بازیکن های ایران بود رو احساس کنم
گزارش گرم و از همه وجود گزارشگر ( که بعداً اسمش رو یاد گرفتم و فهمیدم که خیابانی هستش !!! ) درک این حس رو صد چندان می کرد
.
.
.
نمی دونم این عشق بازیکنان ایرانی به وطنشون بود یا تاثیر دعا های سینه چاکان فوتبال در روز مبعث یا هر دو که باعث به وقوع پیوستن معجزه ملبورن شد
این که ایران 2 تا گل بخوره و بعد تو چند دقیقه پیاپی 2 تا گل بزنه و نتیجه همونی بشه که باید میشد
یا اون وحشی بازی تماشاگر استرالیایی که اعتماد به نفسی به بازیکنان ایران داد

از هر زاویه بهش نگاه کنی اثری از دست خدا رو می بینی
.
.
.
ایران بازی رو برد ( با اینکه مساوی کرد ! ) و اون بازیکنان قهرمانان فوتبال من شدند
عابدزاده ، علی دایی ، خداداد عزیزی ، کریم باقری و . . .
تنها خداداد نبود که خدا داد بود
بلکه عین 11 نفر رو خدا به ما داده بود
.
.
.
الان هر بار که می بینم تلویزیون نشان میده خداداد به دلیلی جریمه و محکوم میشه و یا علی دایی این چنین مسخره میشه ، دل من ریش ریش میشه
چون من فوتبال ایران رو با این اسطوره ها شناختم و برام واقعاً سخته که ببینم حالا بدون در نظر گرفتن کاری که کردند این چنین محکوم بشوند
.
.
.
گل فوق العاده زیبای عزیزی ، برداشتن و کشیدن سیگار نیمه سوخته توسط مربی ایران بعد گل دوم ، بیماری خیابانی که به خاطر هیجانات زیاد بازی ایجاد شده بود و صد ها خاطره تلخ و شیرین فوتبالی دیگه همگی جز خاطرات جاویدان 8 آذر هستند

------------------------------------------------------------------------------------------------------

پ . ن . 1 : این روند قهرمان کشی که تو کشور ما وجود داره واقعاً اسفناکه ، . . . ، می ترسم تا چند وقت دیگه تو کتاب های درسی بنویسند که مدارکی هست که نشون میده سیاوش با همسر کیکاووس روابط غیر افلاطونی داشته و جز عمال استکبار بوده که بعد افشا شدن خیاناتش ، به توران ( که باز مدارکی هست که نشون میده همون آمریکای امروزیه ) فرار می کنه و در اونجا به خاطر خدماتش به غرب ، چون هنوز تو اون دوران مدال افتخار اختراع نشده بود ، دخترهای شاه و وزیر توران رو هدیه میگیره !

پ . ن . 2 :
گل کریم باقری ، از چند دقیقه قبل گل تا رسیدن به گل رو از اینجا دانلود کنید ( با حجم 4.16 مگابایت ) و خود لحظه گل رو از اینجا ( با حجم 604 کیلوبایت )
گل خداداد عزیزی ، از چند دقیقه قبل گل تا رسیدن به گل رو از اینجا دانلود کنید ( با حجم 4.24 کیلوبایت ) و خود لحظه گل رو از اینجا ( با حجم 921 کیلوبایت )
برای دانلود فیلم خلاصه بازی ، گل های استرالیا و شادی مردم بعد بازی به این آدرس برید

پ . ن . 3 : اسم بازیکنانی رو که نام بردم رو هم بعد این بازی یاد گرفتم !

پ . ن . 4 : باز فوتبال دیدن یه چیزی ، ولی هیچ وقت بچه های هم سن و سال خودم رو که کارتون فوتبالیست ها رو نگاه می کردند درک نکردم ! خداییش مسخره ترین کارتون کل دوران کودکی ما بود

8 شاخه رز سیاه هدیه شده:

Unknown گفت...

عجب بازی توپی بود
یه جور خاصی بود اون بازی
منم اون موقع زیاد حالیم نبود ولی از فوتبالم بدم نمیومد و نمیاد

بازی الان تیم ملی رو با بازی اون موقع مقایسه کنی زمین تا آسموون فرقشونه
خدایی اون موقع از جون و دل مایه میذاشتن
ولی آخرش همشون مورد عنایت قرار گرفتن!!
شاید بازیکنای الان هم به همین خاطر هست که زیاد تن به بازی نمیدن!!

بنفشه جمالی گفت...

اما من همیشه عاشف قوتبال بودم حتی بیتر از برادرام

اون بازی رو هم دقیقاً یادمه؛ مدرسه ما رو هم تعطیل کرده بودند، هیچ وقت یادم صدای فریادهای شادی رو که بعد از گل عزیزی توی خیابون پیچیده بود

یادش به خیر چه روزائی ود

Matin گفت...

من اون موقع کلاس پنجم ابتدایی یا اول راهنمایی بودم. یادش بخیر.
من زودتر از طریق رادیو باخبر میشدم و لذت فوتبال رو، با جلوجلو گفتن وقایع، برای بقیه از بین بردم D:

موبد گفت...

رز سياه
من هميشه فوتبالي بودم
اونروز بعد از بازي چه كيفي داد
تا شب با دوستام تو خيابون بوديم
يادش بخير
دوم راهنمايي بودم
روزگاري بود...ه

نسیم گفت...

رز سیاه جان تو واقعا فوق العاده ای پسر.
تو زنده کردن خاطرات حرف نداری.
من هم مثل تو بودم و هستم.چیزی از فوتبال سر در نمی یارم.حتی نمی دونم واقعا نقش دروازه بان چیه!!!! و هیچ وقتم نمی خوام یاد بگیرم.ها ها ها

مریم بانو گفت...

وااااااااای! نوستالوژیکم ترکید
خب می دونی که منم اول راهنمایی بودم
تلویزیون بابا مدرسه رو گذاشتن کنج حیاط و موکت پهن کردن کف حیاط و همه با همه نشستیم به دیدن. از اون طرف اون موقع دو تا از خواهرام و داداشم با هم تو یه ساختمون 3 طبقه نزدیک مدرسه من زندگی می کردن. قرار بود بعد از مدرسه سریع برم اونجا که بازی رو ببینم. همون یه تیکه راه رو هم بدو بدو رفتم که چیزی رو از دست ندم. یادش به خیر... گل دوم که زده شد همه از طبقه اول و سوم پریدن طبقه دوم که ما بودیم و جیغ و داد و خوشحالی. برادر شوهر خواهرم که بدو بدو همون موقع رفت شیرینی خرید اومد. :دی
اون شب قرار بود با مامانم برم کفش بخرم. آقای فروشنده به مناسبت برد ایران چنان تخفیفی بهمون داد که نیشمون تا بناگوش باز شد!
اولین رقص و خوشحالی مردم تو خیابون رو اون روز دیدم.
امیدوارم اگه از بازی ایران آمریکا هم خاطره داری بنویسیش چون من از اونم خیلی خاطره دارم! :دی




رز سیاه خیلی حس خوبی داشت این پستت.
اینقدر خوب بود که حتی بغض کردم! باور نمی کنی ولی یهو خیلی خاطرات برام زنده شد.
چقدر اون روزا با علی خواهرزاده ام عشق فوتبال بودیم. اکثر بازی ها رو با هم می دیدم. وااااااای! اون جام جهانی ای که ژوله هم تو چلچراغ طنزش رو می نوشت... یادش به خیر واقعاً... چقدر روزهای خوبی بود...

رز سیاه گفت...

پاسخ سینا ، بنفشه جمالی و موبد :
بله درسته ، همون طور که گفتم من بازی های انگشت شماری رو دیدم و در بین اون ها این از همه خاطره انگیزتر بود که در ذهن همه ما مونده



پاسخ نسیم :
از شما ممنونم ، ولی همون طور که قبلاً هم گفتم اگه من مناسبت نگاری می کنم برای اینه که مثل بقیه دوستان ذوق هنری ندارم و این حتی چیزیه که از دستم بر میاد



پاسخ مریم بانو :
از شما ممنونم
همون طور که شما گفتید این اولین جشن خیابانی مردم بود ، البته من خودم اون موقع بیرون نبودم ولی یادم میاد که تلویزیون خیابان هارو نشان می داد
البته همون طور که گفتم من فوتبالی نیستم و بازی با آمریکا هم در تابستان 77 بود که من به همراه خانواده به تبریز رفته بودیم و این بازی رو همراه با خانواده عموم دیدیم و خاطره مهمی ازش ندارم که بنویسم
تنها خاطره فوتبالی من همینی بود که نوشتم !!!
ولی دوره بعدی جام جهانی که در کره و ژاپن بگزار میشد و همون دوره ای بود که ژوله کودک فهیم رو می نوشت
نوشته های ژوله تنها جایی بود که من اخبار جام جهانی رو دنبال می کردم !!!

رز سیاه گفت...

از مریم بانو ممنونم که اشتباه عصفناک منو پیدا کرد که واقعاً بد جور اسفناک بود

ارسال یک نظر