پر گشودن به روز 22 / 2 / 88


اصلاً نمي دونم براي چي اينجام
اصلاً نمي دونم چي مي خوام بگم
.
.
.
شاید برای اینکه گفتنش آرومم می کنه
.
.
اميدوارم هيچ وقت ، هيچ وقت ، مجبور نباشید رو در رو با کسی بشینید و وصیتش رو گوش کنید
هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی
مخصوصاً اگه عزیزترین کساتون باشن
پدر مادرتون
.
.
.
همیشه از این لحظه متنفر بودم
از گرمای آخرین آغوش
از طعم آخرین بوسه
از صدای لرزان
از بغض نترکیده
.
.
.
خدایا
همه مونو بیامرز
همه مونو
بزار نو بشیم
.
.
.
دلم هوس رنگین کمان کرده
.
.
.
هنوز هم نمی دونم چرا در 1:30 بامداد نیاز به گفتن این حرفا دارم
.
.
.
آروم نشدم
ولی گفتم
.
.
.
هیچی
.
.
.
خدایا ، فقط به تو امید بستم
کمکم کن



------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت : اگه کامنت هایی که گذاشته شده رو مطالعه کنید متوجه می شوید جریان از چه قرار بوده