سوگواران خموش


سوگواران تو امروز خموشند همه

عزاداری کودکان در محرمعزاداری کودکان در محرم

که دهان های وقاحت به خروشند همه

دروغگویاوه گو

متظاهر

مردم فریب


گر خموشانه به سوگ تو نشستند رواست
زان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه
زان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه

توحش و قمه زنی برای کودکانوحشی گری و قمه زنی

 
آه از این قوم ریایی که درین شهر دو روی
آه از این قوم ریایی که درین شهر دو روی
روزها شحنه و شب ، باده فروشند همه

شیطاناهریمن

متظاهر مردم فریب
 
باغ را این تب روحی به کجا برد که باز
قمریان از همه سو خانه به دوشند همه ، خانه به دوشند همه

کبوتران
  
ای هران قطره ز آفاق هران ابر ببار
ای هران قطره ز آفاق هران ابر ببار
بیشه و باغ به آواز تو گوشند همه
گر چه شد میکده ها بسته و یاران امروز
مهر بر لب زده وز نعره خموشند همه
به وفای تو که رندان بلاکش فردا
جز به یاد تو و نام تو ننوشند همه
جز به یاد تو و نام تو ننوشند همه
جز به یاد تو و نام تو ننوشند همه

دسته عزاداری امام حسین(ع)


پی نوشت : امروز به مناسبت اربعین بلاگی نوشتم و قصد داشتم پستش کنم و می خواستم برای آخر متن شعر ترانه شب دهم رو بگزارم که به طور اتفاقی با این شعر مواجه شدم ، دیدم مطالبش همون حرفایی بود که خوم می خواستم بزنم و حتی خیلی بهتر هم بود ، به همین دلیل به گذاشتن این شعر قناعت کردم
اینو می تونید از "اینجا" دانلود کنید ، با صدای آقای علی رضا قربانی

3 شاخه رز سیاه هدیه شده:

Hossein(Cyrus The Great) گفت...

نمی دانم چرا با دیدن عکس ها به یاد شعری از فردوسی افتادم

در این خاک زرخیز ایرانزمین

نبودند جز مردمی پاک دین

همه دینشان مردی و داد بود

وزآن کشور آزاد و آباد بود

نگفتند حرفی که ناید به کار

نکشتند تخمی که ناید به بار

چو مهر و وفا بود کیششان

گنه بود آزار کس پیششان

همه بندة پاک یزدان پاک

همه دل پر از مهر این آب و خاک

پدر در پدر آریائی نژاد

ز پشت فریدون نیکو نهاد

بزرگی به مردی و فرهنگ بود

گدائی در این بوم و بر ننگ بود

کجا رفت آن دانش و هوش ما

که شد مهر میهن فراموش ما

که انداخت آتش در این بوستان

کز آن سوخت جان و دل دوستان

چه کردیم کین گونه گشتیم خوار

خرد را فکندیم زین سان ز کار

نبود این چنین کشور و دین ما

کجا رفت آئین دیرین ما

به یزدان که این کشور آباد بود

همه جای مردان آزاد بود

در این کشور آزادگی ارج داشت

کشاورز خود خانه و مرز داشت

گرانمایه بود آنکه بودی دبیر

گرامی بد آنکس که بودی دلیر

نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت

نه بیگانه جائی در این خانه داشت

اگر مایة زندگی بندگی است

دو صد بار مردن به از زندگی است

بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم

برون سر از این بار ننگ آوریم

به یزدان که هرگز جهان آفرین

نه با بنده ای مهر ورزد نه کین

ز نیک و بدت هر چه آید به سر

ز خود بین و وز کردة خود شمر

از آن روز دشمن به ما چیره گشت

که ما را روان و خرد تیره گشت

از آن روز این خانه ویرانه شد

که نان آورش مرد بیگانه شد

چو نا کس به دهکد خدائی کند

کشاورز باید گدائی کند

چو دانش پژوهنده بیند زیان

که بندد به دانش پژوهی میان

به یزدان که گر ما خرد داشتیم

کجا این سر انجام بد داشتیم

بسوزد در آتش گرت جان و تن

به از بندگی کردن و زیستن

اگر مایة زندگی بندگی است

دو صد بار مردن به از زندگی است

بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم

برون سر از این بار ننگ آوریم

بیاریم آن آب رفته به جوی

مگر زان بیابیم باز آب روی

شود مردمی کیش و آئین ما

نگیرد خرد خرده بر دین ما

♠Silence Depth♠ گفت...

شعر که عالی بود و پرحرف
اما هنر شما رو در انتخاب عکس ها دیدم
تاثبرگذاری رو چندین برابر کرده بود

تشکر
راد

بارانی ِ دیوانه گفت...

ممنون مرد بزرگ

ارسال یک نظر