تو و آن چهارشنبه های سبز


سال 74 ، چهارشنبه شب ، ساعت 9 ، شبکه 2
تصویر پاهای 2 نفر را نشان میده که یکیشون کفش های مشکی به پا کرده و دیگری کتانی های سفید
اول هر 2 ایستاده و منتظر هستند و بعد آرام شروع می کنند به راه رفتن و کم کم میدوند
یکی سوار بر تاکسی میشود و دیگری اتوبوس . . . در نهایت هر دو به در یک خونه می رسند
خونه ای که همسران و سال های بعد خاطرات شیرین در اون ساخته شد که تشکر از خانواده محترم رجبی پایه ثابت تیتراژ پایانیشون بود
خانه ای که بیژن بیرنگ و مسعود رسام نشونمون دادند
ولی این ، اون خانه ای نیست که می خواهم ازش بگم
خونه ای که با اون تو رو شناختم
خونه ای که هر چهارشنبه شب (سال 75) کل هفتمونو تا چهارشنبه بعد رنگ سبز میزد
آره
تو برای من حمید هامون یا پدر کمیمیا یا اون شوهر 7 خط کاغذ بی خط نبودی
تو برای من همین رضا صباحی وکیل بودی
تو برای من اون مراد بیگ وحشی و رام نشدنی بودی که مثل موم تو دست های خاله لیلا شکل تازه گفت
تو همون بودی که پاورچین پاورچین در حالی که "صدای پای آب" میدادی تو دلم نشستی
همه این آسمون ریسمون ها برای این بود که بگم کی بودی
برای اینکه بگم صدای گرمت چون نسیم مانع نشستن غبار فراموشی رو خاطراتتت میشه
فردا درست 2 ماه که که دیگه به جای خودت خاطراتت با ماست
روحت شاد

٭٭٭٭٭٭٭

پ. ن. 1 : ببخشید که این قدر دیر شد

پ. ن. 2 : ببخشید بابت تیتر بی ربط و بی عکسی و شروع عجیب . . . می خواستم مثل خودت خاص باشه


خسرو شکیبایی
خسرو شکیبایی

0 شاخه رز سیاه هدیه شده:

ارسال یک نظر