دیگر چه بهانه ای برای با هم بودن و کنار هم نشستن در شب یلدا داریم ، با آنکه می دانیم دگر چلچراغی بر رویمان نخواهد تابید .
مگر دگر می توان به پایان شب سیه امیدوار بود .
دیگر شب است و شب ، بی آنکه سحری در امتداد آن باشد .
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اولین بار که طمع توقیف رو چشیدم 15 سالم بود . در اون زمان با جمعی از دوستان در قالب روزنامه دیواری ، یک 2 هفته نامه درست می کردیم . موفق بودیم و پرطرفدار . تا اینکه یکبار با نظرسنجی محبوبترین ، با سواد ترین ، شاداب ترین ، خوش تیپ ترین ، پرتلاش ترین ، منفورترین ، بی سوادترین ، دپرس ترین ، داغون ترین و . . . شخصیت های مدرسه را انتخاب کردیم . چسباندن روزنامه به دیوار همانو چند لحظه بعد توسط مدیر پاره شدن همان .
این اولین بار بود . . . ولی نه تلخ ترین
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
آبان 87 بود که بعد از شماره 318 ، 3 هفته ازش خبری نبود .
همیشه براش احساس خطر می کردم ولی اون روز جدی تر شد . اون روز تنم لرزید و فکر کردم برای همیشه رفتی . . . اما برگشتی . . . و چه زیبا . . . همراه رستاخیزی از درون . . . چون ققنوسی که از آتش برخواست . . . بازگشتت چنان پر عظمت بود که فراموش کردم باز ممکنه بری . . . اینا همه خیال بود
واقعیت این بود که دکتر ها جوابت کرده بودند و امیدی برای ماندت نبود . . . برای همین تصمیم گرفتی بقیه روز های باقی مانده ات رو با سر فرازی طی کنی
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پنج شنبه 4 آذر بعد مدت ها رفتم سراغ گوگل ریدر . . . تازه روحیه ام رو باز یافته بودم . . . در میان انبوه مطالب چشمم به مطلب بهاره رهنما افتاد : "
تو را چشم در راهم چلچراغ . . . "
باورم نمیشه . . . بغض گلوم رو گرفته . . . نمی دونم چی کار کنم . . . عصبانیم . . . دستم به جایی بند نیست . . . بی اختیار تلفن رو بر می دارم . . . شماره یکی از دوستان رو که طرفداره دولته رو می گیرم . . . تا گوشی رو جواب میده بدون هیچ حرفی شروع می کنم به فحش دادن . . . راحت شدید چلچراغ رو بستید ؟ . . . گوشی رو می کوبم رو تلفن . . . حالا بهترم . . . خوشحالم که مقصر رو کشتم !
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مادرم میبینن که داغونم . . . علت رو که میپرسن ، میگم 40چراغ رو بستن . . . میگن : نمی خواهید کاری کنید ؟ . . . می پرسم : فعل جمع نمی خواهید شامل چه کسایی میشه ؟ . . . میگن : خواندگان ، طرفدارا ! . . . میگم : چرا ! می خواهیم ! می خواهیم به یادش باشیم .
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شنبه باز سراغ کیوسک هیمشگی میرم . . . با این که می دونم نیست باز سراغشو می گیرم . . . هنوز باور نکردم . . . میگم باز مثل دفعه قبل بعد 3 هفته بر می گرده . . . 3 هفته گذشت . . . یلدا آمد . . . تو نیستی . . . خاتمی با تفالی از حافظ نیست . . . هندوانه نیست . . . انار نیست . . . شب است . . . طولانیست . . . بی انتهاست . . . نوری نیست . . . امیدی نیست . . . چلچراغی نیست
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
میزارم داریوش برای دردم بخوانه :
هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه / ای ترس تنهای من اینجا چراغی روشنه / اینجا یکی از حس شب احساس وحشت می کنه / هرروز از فکر سقوط با کوه صحبت می کنه / جایی که من تنها شدم شب قبله گاهه آخره / اینجا تو این قطب سکوت / کابوس طولانی تره / من ماه میبینم هنوز این کور سوی روشنه / اینقدر سو سو می زنم شاید یه شب دیدی منو / هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه / ای ترس تنهای من اینجا چراغی روشنه / اینجا یکی از حس شب احساس وحشت می کنه / هر روز از فکر سقوط با کوه صحبت می کنه
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
412 . . .به این شماره که دیگه بیشتر نمیشه نگاه می کنم . . . 412 . . . آیا چلچراغ از هفته آینده می ترکاند؟ . . . یه بار دیگه محرمانه بزرگهمر حسین پور رو میخوانم :
کار از چند هفته گذشته است و به چند ماه می رسد. مخصوصا از وقتی امیرمهدی ژوله سردبیر شد، همه چیز (به چیز که می گویم دقت کنید) بهتر شد. کیفیت بصری، مفهومی، جنجالی و فروش. حالا قضیه خیلی خوب شده است. (به قضیه که می گویم هم دقت کنید.) یعنی قضیه کاملا دست همه آمده و دیگر چلچراغ دارد می شود همان چلچراغی که همه ما دلمان می خواهد تویش کار کنیم و همه شما دلتان می خواهد آن را دم دکه روزنامه فروشی ورق بزنید و شاید پولش را هم بدهید. حالا با همه این احوال قضیه دارد پیچیده تر هم می شود. نه این که قضیه که دستتان آمده از دستتان رها شود… نه. بلکه بیشترتر هم دستتان می آید. یعنی این که از شماره آینده قرار است هرچقدر که ترکانده ایم، بیشترش کنیم. یعنی این که بیشتر بترکیم. یعنی این که دسته جمعی تصمیم گرفته ایم که منفجر شویم. یعنی این که اگر 32 صفحه اضافه شود، یعنی این که اگر صفحه هله هوله و شمسی کوره، پاتوق، بیگ بنگ، تیک آف، ترمز دستی، نسل چهارم اساسی، سینما جهان دبل!، صفحه های طنز ویژه، چهار پرونده هر هفته ای، یک ویژه پرونده شش صفحه ای، چند ستون و صفحه از کلی آدم هیجان انگیز، چند صفحه در مورد آی تی و چی چی تی و یادداشت های بچه پولدار و کلی مصاحبه و جنگول و قرشمال بازی دیگر را داریم می پاشیم توی مجله و اگر با این چیزها نترکد و نترکیم و نترکید… دیگر باید دسته جمعی برویم یک جایی که محل ترکیدنگاهمان را یک معاینه بنماید.
به هر حال ما که خودمان را آماده کرده ایم. شما هم که آماده بشوید، می گویم دمتان قیژ و به پیش!
با خودم تکرار می کنم : آیا چلچراغ هفته آینده می ترکاند ؟ . . . یاد مطلب چند هفته پیش توکا می افتم : "
شوخی شوخی ترکید " . . . آره . . . نترکاند ولی ترکید . . . اسم صفحه توکا " چراغ ها را من خاموش می کنم " بود . . . با خودم میگم : توکا ! تو نبودی که چراغو خاموش کردی . . . نازنین متین نیا بود . . . با مطلبش در مورد ندا . . . عصبانی میشم . . . فحشی به عموزاده میدم . . . حواست کجا بود ؟ اون خودکار قرمز لعنتیت چی شده بود که رو مطلب خط بکشه ؟
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شماره 370 ، مال یلدای سال پیش رو باز می کنم . . . شعر قیصر رو در " نوشته در باد " می خوانم :
لبخند تو خلاصه خوبی هاست / لختی بخند خنده گل زیباست / پیشانی ات تنفس یک صبح است / صبحی که انتهای شب یلداست / در چشمت از حضور کبوترها / هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست / رنگین کمان عشق اهورایی / از پشت شیشه دل تو پیداست / فریاد تو تلاطم یک طوفان است / آرامشت تلاوت یک دریاست / با ما بدون فاصله صحبت کن / ای آنکه ارتفاع تو دور از ماست
پایین ترش نوشته " مرتضی ناعمه عزیز ، محمد صفا جویی نازنین ما را هم شریک سوگ خود بدانید . . . با خودم میگم : کی تو غم من شریکه ؟
میرم سراغ صفحه های ویژه یلدا . . . 2 تفال حافظ خاتمی رو می خوانم :
تفال یکم :
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند / چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند / من ار چه در نظر یار خاکسار شدم / رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند / چو پرده دار به شمشیر میزند همه را / کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند / چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است / چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند / سرود مجلس جمشید گفتهاند این بود / که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند / غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه / که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند / توانگرا دل درویش خود به دست آور / که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند / بدین رواق زبرجد نوشتهاند به زر / که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند / ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ / که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
تفال دوم : برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی / که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی / شدهام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم / که به همت عزیزان برسم به نیک نامی / تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن / که بضاعتی نداریم و فکندهایم دامی / عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود / نه به نامه پیامی نه به خامه سلامی / اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته / به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی / ز رهم میفکن ای شیخ به دانههای تسبیح / که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی / سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش / که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی / به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت / که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی / بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ / که چنان کشندهای را نکند کس انتقامی
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کاش باز یلدای 84 بود ، کاش شب مردی با عبای شکلاتی بود
کاش یلدای 85 بود و ابطحی روی سن می آمد و می گفت : امشب درجه تبم روی هزار و سیصده
لااقل تو اوج رفتی ، از این خوشحالم
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ . ن . : رو عکس ها کلیک کنید بزرگ میشن ، اگه باز نمیشن بگین تا یه فکری بکنم !