نفوذی


باید به سربازی برم
چون دینی به حکومت دارم که باید ادا کنم

نه به خاطر تحصیل رایگان
چون در مدرسه غیر انتفاعی و دانشگاه آزاد درس خوندم

نه به خاطر آبرو
چون پاسپورت ایرانی هیچ ارزشی نداره

نه به خاطر رعایت حقوقم
چون هر روز ابتدایی ترین حقوقم نقض میشه

نه به خاطر امنیت جانی
چون هر بار که اعتراض می کنم نمی دونم که زنده می مونم یا نه

نه به خاطر آرامش روحی
چون در جوانی آرزوهایم مانند پیر مردی 60 ساله است

.
.
.

دین من به حکومت این است
هدف در زندگی
چون با کودتایی که انجام داد به زندگی من جهت داد

------------------------------------------------------------------------------------------------------

سلام
امیدوارم همگی خوب باشید

هفته دوم بهمن متوجه شدم امیدی به قبولی نیست ، پس تصمیم گرفتم اعزامم رو جلو تر بندازم
اولش تصمیم داشتم وبلاگ رو ببندم ، چون احتمال میدادم جای دوری بیفتم
ولی خوشبختانه یا شاید هم بدبختانه افتادم پاسداران تهران
و این احتمال هست که بتونم آخر هفته ها خانه باشم ( تکرار می کنم که فقط احتمال داره )

بعد کنکور درگیر یه سری کار های عمرانی زیر بنایی ( !!! ) در خانه شدم که فرصت سر خاراندن را هم ازم گرفت
تازه کار هایی که باید قبل از اعزام انجام می دادم رو هم به اون ها اضافه کنید
در نتیجه نتونستم حتی یه سری به شما دوستان بزنم و از این بابت عذر خواهی می کنم

فکر می کنم همین که دارم ساعت 12 شب مطلب پست می کنم ( در حالی که 4 صبح باید راه بیفتم و برم ! ) نشان دهنده این باشه که دچار چه کمبود وقتی هستم

خلاصه منو باید ببخشید

امیدوارم فرصت بشه تا باز بتونم در کنار شما دوستان باشم

از روی گل همتون می بوسم
یزدان پناهتان
بدرود

------------------------------------------------------------------------------------------------------

پ . ن . 1 : ظاهراً لباس سبز ارتش تنها لباس سبزیه که پوشیدنش اقدام علیه امنیت ملی نیست !

پ . ن . 2 : پادگان تنها جایه که شیما شهرابی نمی تونه در موردش " نفوذی " بنویسه !

پ . ن . 3 : چه طوری هاست که یه شخص تا وقتی دانشجو هستش نشانه فرهنگ و اندیشه و روشن فکری و ایناست ولی تا سرباز میشه در حد یه آش خور پایین میاد ؟؟؟! ( متنفرم از این لغت )

پ . ن . 4 : شنبه ( 1 اسفند ) رفتیم من من تو تو بازی کردیم تا مشخص بشه کجا می افتم !!! یک شنبه رفتیم لباس دادند و فرستانمون خانه تا آماده بشیم و الان که دارم به این هفته که گذشت فکر می کنم ذهنم ارور میده ! به اندازه یک عمر زندگی تو این یک هفته بدو بدو کردم !

5 شاخه رز سیاه هدیه شده:

Unknown گفت...

سربازی
فک نکنم دو ماه بتونی بیای خونه
شاید عید یه مرخصی بهت بدن
ولی کلا خوب جایی افتادی
موفق باشی

بنفشه گفت...

چه زود تسلیم شدی پسر

میزاشتی بعد از کنکور همچین تصمیم گیری مهمی رو می گرفتی

به هرحال امیدوارم هر آنچه صلاح است برات پیش بیاد

حالا خوبه تهران افتادی

مراقب خودت باش

موبد گفت...

ايول پس تهران افتادي
برات خوشحالم
سعي كن بهت خوش بگذره تو دوران سربازي

بهار گفت...

اميدوارم سربازي خوش بگذرد و اميدوارم كه زودتر برگردي.

رز سیاه گفت...

پاسخ سینا :
سینا جان زندان نیافتادم که تا 2 ماه نتونم بیام خانه ! رفتم سربازی !
;)
ازت ممنونم



پاسخ بنفشه :
زود تسلیم نشدم ! بلکه از روی نتیجه تست هایی که می زدم این طور استنباط کردم که شانسی برای قبولی ندارم ! هر چند با اون وضع کنکوری که دادم به خودم اثبات کردم که درست نتیجه گیری کردم !

چشم ، حتماً



پاسخ موبد :
بله موبد جان !
اونم پاسداران ! که هر متر از پادگانش 5 میلیون می ارزه ! فکر کن ! آدم تو محله خوشه یکیا بره سربازی !
در مورد خط آخر کامنتت هم باید بگم که من دارم تمام سعیم رو می کنم ! D:



پاسخ بهار :
در مورد خوش گذشتن باید بگم که واقعاً می گذره ولی در مورد زود برگشتن کاری از دست من بر نمی یاد !
ممنون ;)

ارسال یک نظر