۲۷ شهریور ۱۳۸۷

تحقیر


امروز صبح برای کاری از خونه بیرون رفتم . 7 – 8 متری از خونه دور نشده بودم که که دیدم یه بچه گربه تمام سیاه که همه قسمت عقب کمرش و پاهاش له شده ، افتاده تو جوب ولی با این حال سرشو بالا گرفته و صدایی ازش در نمیاد

بعد از ظهر که داشتم بر میگشتم هنوز اونجا بود . همون جوری در حالی که با چشم های بسته سرشو بالا گرفته
رفتم خونه تا براش شیر بریزم و ببرم

جلوش نشستم و پیش پیش کردم تا متوجهم بشه
چند لحظه طول کشید تا چشماشو باز کنه
اول یه کم با نگاه گیج دور و برشو نگاه کرد و بعد یه دفعه زل زد تو چشمام
تا حالا با هیچ حیوونی این جوری چشم تو چشم نشده بودم
الان هم نمی تونم نگاهشو فراموش کنم ، نگاهی که نفرت محض توش موج میزد

وقتی ظرف و گرفتم جلوی دهنش کاری رو کرد که اصلاً انتظارشو نداشتم
روی پاهای جلوش پا شد و به زور بدن له شدشو چرخوندو پشت کرد به من

خشکم زد
تا حالا این قدر احساس حقارت نکرده بودم

شیر و گذاشتم جلوش و برگشتم خونه تا بیشتر از این تحقیر نشدم

٭٭٭٭٭٭٭

نمی دونم که اینارو چرا به تو میگم ، شاید برای این که این احساس حقارت رو با تو تقسیم کنم ، شاید

٭٭٭٭٭٭٭

بیشتر از همه اون سکوتش بود که ناراحتم کرد ،‌ سکوتی که بوی مرگ میداد

٭٭٭٭٭٭٭

من کشته مرده حیوونا نیستم ، از گربه ها هم اصلاً خوشم نمیاد ولی کاش بفهمی چه صحنه رقت باری بود

۳ نظر:

  1. omidvaram bishtar az in tahghir nashim duste man!

    پاسخحذف
  2. ای وای از دست ما آدما

    پاسخحذف
  3. حس حقارت رو در بدترین شرایط ممکن احساس کردم
    از طرف یه انسان نما ! و فقط با یک جمله
    در حالی که بی گناه بودم
    .
    .
    .
    این حس رو خوب می دونم

    گاهی بعضی حیوونها صد شرف دارن به آدمها

    راسی ! من عاشق حیواناتم

    ارواحنا فداه

    پاسخحذف